نوشته شده توسط : كريم شريفي

گرگ منشی

اعمال و رفتار وحشیانه ای که دور از صفات و ملکات انسانی باشد و خواندن و شنیدن آن بی رحمی ها و سفاکی ها موی بر بدن راست کند در عرف اصطلاح و امثله به گرگ منشی تعبیر و تفسیر شده است . از آنجا که این خوی و منش در میان تمام درندگان عالم به جهاتی که اشارت خواهد رفت صرفاً اختصاص به گرگ دارد و به همین ملاحظات در مورد گرگ صفتان جهان از آن استفاده و اصطلاح شده است لذا لازم دانست ریشه و علت تسمیه آن فی الجمله گفته آید . حقیقت این است که شیر و ببر و پلنگ و خرس و کفتار و روباه و شغال و بالاخره کلیه درندگان گوشتخواری که می شناسیم و یا نامشان در کتب حیوان شناسی آمده است سبعیت و درندگی آنها نسبت به همنوعان خودشان نیست یعنی از گوشت بدن یکدیگر تغذیه نمی کنند بلکه هنگام گرسنگی به سایر حیوانات وحشی و اهلی ، بخصوص گاو کوهی و بز کوهی و آهوان بیابانی و جنگلی که گوشت لذیذ و مطبوع دارند حمله می برند و مهم آنکه از گوشت آن حیوانات به مقداری که سدجوع شود می خورند و بقیه را برای سایر حیوانات گوشتخوار که قدرت و توانایی صید حیوانات قویتر از خود را ندارند باقی می گذارند ولی گرگ این حیوان سبع و درنده علاوه بر آنکه دشمن حیوانات اهلی است و پنجه ها و ناخنهای تیزش پوست گاو و گوسفند و چهارپایان را هر قدر هم کلفت و زمخت و سطبر باشد به یک حمله از هم می درد. در فصل زمستان که زمین مستور از برف می شود و حیوانات علفخوار از لانه و آشیانه خارج نمی شوند به صورت دسته جمعی هفت تایی تا دوازده تایی حرکت می کنند و برای یافتن صید و طعمه از هر جا سردر می کنند و حتی گهگاه بدون ترس و وحشت از سگ های چوپانی به آغل گوسفندان و اصطبل گاوان و چهارپایان نیز یورش می برند . چه بسا اتفاق افتاده که گرگان گرسنه به آدمیان حمله کرده اند و اطفال و کودکان را در داخل و خارج روستاها ربوده اند . با این وصف گاه اتفاق می افتد که چند روز در میان برف و بوران صیدی به چنگ نمی آورند و گرسنه می مانند ، در چنین مواردی به گفته استاد دکتر محمد جعفرمحجوب : " تمام آنان دایره وار می نشینند و به دقت یکدیگر را زیر نظر می گیرند . به محض آنکه یکی از آنان کوچکترین ضعفی نشان داد و گرسنگی زودتر از دیگران بروی چیره شد . بی درنگ همه بر سر او می ریزند و به سرعت او را می خورند و دوباره دایره را تشکیل می دهند و به مراقبت یکدیگر می پردازند . " به طوری که ملاحظه شد خوی و روش گرگ منشی یعنی حمله به همنوع و تغذیه از گوشت و خون همجنس صرفاً اختصاص به گرگ دارد که به هنگام احساس گرسنگی چنان سبع و درنده می شود که خودی و بیگانه نمی شناسد و هر چه را که ضعیفتر و نزدیک تر ببیند از هم می درد و می خورد در حالی که سایر حیوانات گوشتخوار و درنده اگر از گرسنگی بمیرند به همنوعشان حمله نمی کنند و از گوشت و خونشان تغذیه نمی نمایند .درآن ازمنه و اعصاری که بشر در غارها زندگی می کرد و نیروی فکری و ملکات عقلانیش چندان رشد نکرده بود از آنجا که خَلقاً وخُلقاً مدنی الطبع بود دسته جمعی و به شکل گله ها و دسته ها می زیست و همان نظام ابتدایی جامعه عصر خویش را گردن می نهاد . در میان همین گله ها و دسته های انسان های اولیه که برای بدست آوردن غذا و به منظور تغذیه در حرکت و تلاش و تکاپو بوده اند گاهگاهی آن چنان جدال های سخت و پیکارهای بی رحمانه روی می داد که مانند گرگان گرسنه به جان یکدیگر می افتادند و احیاناً گوشت و پوست و مقتولین و کشته شدگان را می خوردند . بعدها این روال و رویه از جهت مشابهت با خوی و منش گرگان گرسنه به گرگ منشی تعبیر و تفسیر شد و از آن در موارد مقتضی که متاسفانه در طول تاریخی به کرات مشاهده شده و می شود استفاده و استناد کرده اند .
منبع:www.100100.ir


:: موضوعات مرتبط: دانستني ها , جملات عارفانه بزرگان. , داستانهای پند آموز , دنیای ضرب المثلها , ,
:: بازدید از این مطلب : 664
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 22 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

داستان ضرب المثل : حکایت این بابا هم همان حکایت بلبل است.

وقتی که یک نفر حرف زشت و نابجایی بزند می‌ گویند حکایت این بابا هم همان حکایت بلبل است که به شاخ گل نشسته !
در روزگار قدیم یکی از خان‌‌ ها تمام دوستان خود را که همه خان بودند به منزل خود دعوت کرد . روز میهمانی تمام خان ‌‌ها سوار بر اسب بندی همراه نوکر مخصوص خود به خانه خان آمدند چون هر کدام از یک محل بودند همراه هم نیامدند بلکه جدا جدا آمدند ، وقتی جلو منزل رسیدند از اسب پیاده شدند و نوکر مخصوص هم اسب را در طویله یا جای دیگر بست و خوب به اسب رسید و از آن پذیرایی کرد ، آمدند در اتاق پذیرایی نشستند .

البته هر نوکری مسؤول پذیرایی ارباب خود بود ، تا وقت ناهار شد و از طرف صاحبخانه شروع کردند به ناهار دادن میهمان‌‌ ها و هر کدام از نوکر ها دست به سینه برای پذیرایی ارباب خود آمده بود . به خوبی خان ‌‌ها را پذیرای کردند و ناهار دادند یکی از خان ‌‌ها که مشغول غذا خوردن بود چند دانه پلوا که با رنگ خورشت هم زرد شده بود بر پشت سبیلش چسبیده بود اما خود خان متوجه نبود ، تا اینکه نوکرش متوجه این موضوع شد و دید ، یک دفعه از کنار در صدا زد : آقا ! آقا ! هر کدام از خان ‌‌ها صدای نوکر خودشان را می ‌شناختند و همه خان ها سر خود را برگرداندند و نوکر را نگاه کردند تا همان خانی که در پشت لبش باقیمانده غذا بود سرش را بلند کرد ، دید نوکر خودش هست و جوابش داد ، نوکر گفت : « آقا ، بلبل به شاخ گل نشست » خان متوجه شد ، پشت لبش را خوب پاک کرد ، بقیه خان ‌‌ها که در آن مجلس بودند خیلی تعجب کردند که این نوکر عجب حرف قشنگی زد و چطوری ارباب خودش را متوجه این موضوع کرد .
بعد از چند دقیقه یکی از خان ‌‌ها به مستراح رفت و رسم چنان بود که وقتی آقا به مستراح می ‌رفت نوکر او آفتابه را پر می ‌کرد و برایش می ‌برد . وقتی این نوکر آفتابه آب را برای خان برد ، خان رو کرد به او و گفت : « دیدی امروز توی مجلس نوکر فلانی چه حرف قشنگی زد ، چه نوکر خوبی ، واقعاً خیلی خوب بود ، و آقای خود را سرافراز کرد ، خوب گوش کن ببین چه می ‌گویم ، هفته دیگر من میهمانی دارم و همه این خان‌‌ ها به منزلم می ‌آیند بعد از خوردن ناهار من همین کار را می‌ کنم یعنی مقداری خوراکی به لب و سبیلم می ‌مالم تو باید خوب متوجه باشی ، یک دفعه صدا بزن و همین حرفی را که امروز نوکر فلانی گفت تو هم بگو تا من ، در آن مجلس سربلند و سرافراز شوم » .

نوکر این حرف ارباب را به یاد سپرد تا اینکه روز میهمانی فرا رسید و تمام خان ‌‌ها آمدند ، وقت ناهار که شد و سفره غذا را چیدند و خان‌‌ ها مشغول غذا خوردن شدند درحین غذا خوردن همان خان یعنی صاحبخانه مطابق حرفی که به نوکرش در هفته قبل زده بود مقداری غذا بر پشت لب و سبیلش باقی گذاشت ، خوردن غذا که تمام شد خان انتظار کشید که نوکرش همان حرف را بزند ولی نوکر آن عبارت را فراموش کرده بود و هر چه خواست آن حرف را به یاد بیاورد نتوانست خان هم چپ‌ چپ به نوکرش نگاه می ‌کرد و منتظر بود و اشاره می ‌کرد تا اینکه نوکر یک دفعه صدا زد : « آقا ! آقا ! » خان متوجه شد و سر را بلند کرد و گفت : « بله » بقیه خان ‌‌ها هم متوجه شدند . نوکر گفت : « آقا آن چیزی که آن هفته تو مستراح به من گفتی پشت لب و روی سبیل شماست پاکش کن !! » منبع:www.100100.ir



:: موضوعات مرتبط: دانستني ها , جملات عارفانه بزرگان. , داستانهای پند آموز , دنیای ضرب المثلها , ,
:: بازدید از این مطلب : 677
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 22 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

ضرب المثل بالا که مصراعی از غزل شیوای حافظ شیرین سخن است پس از برخورداری از شیرین کامیها و خوشیها زودگذر از باب ارسال مثل گفته می شود. در جای دیگر هنگامی مورد استفاده قرار می گیرد که شخص یا هیئت یا جمعیتی در مقابل انجام خدمت دست به کار شوند ولی هنوز به نتیجه نرسیده حادثۀ غیر مترقبی آنها را از انجام نقشه و ادامۀ خدمتگزاری بازدارد. چون منشأ و علتی تاریخی موجب سرودن این غزل و مصراع مثلی بالا شده است علی هذا لازم است به شرح ریشۀ تاریخی آن بپردازیم. به طوری که در مقالۀ چو فردا شود فکر فردا کنیم مذکور افتاد شاه شیخ ابواسحاق اینجو از امیرزادگان دولت چنگیزی بود که به سال 758 هجری به فرمان امیر مبارزالدین محمد سر سلسلۀ آل مظفر در میدان سعادت شیراز به قتل رسید. ابواسحاق سرداری لایق و حکمرانی دانشمند بود. در علم نجوم دست داشت و خود نیز شعر نیکو می سرود چنان که دو رباعی زیر را آن گاه که می خواستند او را از زندان برای کشتن ببرند و مرتجلاً سرود و یا به قولی بر دیوار زندان به یادگار نوشت:

افسوس که مرغ عمر را دانه نماند
امید بهیچ خویش و بیگانه نماند

دردا و دریغا که درین مدت عمر
از هر چه بگفتیم جز افسانه نماند

با چرخ ستیزه کار مستیز و برو
با گردش دهر در میاویز و برو

زین جام جهان نما که نامش مرگ است
خوش درکش و جرعه بر جهان ریز و برو

شاه ابواسحاق نسبت به فضلا و دانشمندان علاقه و محبتی خاص داشت و دربارش مأمن اهل علم و ادب بوده است. در مراتب علو همت و دانش دوستی او همین یک نکته به نقل از جامع التواریخ رشیدی کفایت می کند:

"...بر در مسجد عتیق دکان شاه عاشق شاعر بود و او قناد بود که شعر به زبان شیرازی گفتی. روز جمعه امیر شیخ ابوالسحاق از نماز جمعه بیرون آمد شاه عاشق بر او ثنا گفت. آمد بر گوشۀ دکان او نشست و گفت:"من امروز دکاندار شاه عاشقم، بیایید و از من نقل خرید." هر امیری و سرداری از رخت و کمر و شمشیر و خنجرهای زرنگار و نقد هر چه می دادند امیر شیخ قدری از نبات قرصه و نقل قنادی می داد تا دو صد هزار دینار از این اجناس جمع شد و به قدر ده من از این اجناس نبود که به مردم داده بعد از آن سوار شد. شاه عاشق بر بالای دکان رفت و گفت:"ای خلایق شیراز، به صدقۀ سر پادشاه بخشیدم، بیایید و تالان کنید و دکان مرا بغارتید." در یک زمان مردم تالان کردند. پادشاه را گفتند، گفت:"او از ما صاحب کرمتر است." پایۀ جود و سخاوت و دانش دوستی شیخ ابواسحاق تا به حدی بود که عبید زاکانی آن شاعر رند کهنه کار که در عزت نفس و مناعت طبع، فلک را بازیچه می پنداشت در رثایش چنین سروده است:

سلطان تاجبخش جهاندار، امیر شیخ
کآوازۀ سخاوت وجودش جهان گرفت

شاهی چو کیقباد و چو افراسیاب گرد
کشور چو شاه سنجر و شاه اردوان گرفت

در عیش و ساز عادت خسرو بنا نهاد
در عدل و رسم شیوۀ نوشیروان گرفت

بنگر که روزگار چه منصوبه ای نمود
نکبت چگونه دولت او را عنان گرفت

در کار روزگار و ثبات جهان عبید
عبرت هزار بار ازین میتوان گرفت

بیچاره آدمی که ندارد بهیچ حال
نی بر ستاره دست و نه بر آسمان گرفت

حافظ نیز با وجود آنکه در شیراز اقامت داشت از مهابت و صلابت محتسب شهر یعنی امیر مبارزالدین محمد نهراسیده در تأسف از واقعۀ شیخ ابواسحاق این گونه افادۀ مطلب کرد:

یاد باد آنکه سر کوی توأم منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آنچه ترا در دل بود
دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد
عشق میگفت بشرح آنچه برو مشکل بود
آه از آن جورو تطاول که درین دامگه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم. هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دوش بر یاد حریفان بخرابات شدم
خم می دیدم، خون در دل و پا در گل بود
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق
مفتی عقل درین مسئله لایعقل بود
راستی خاتم فیروزۀ بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقۀ کبک خرامان حافظ
که از سر پنجۀ شاهین قضا غافل بود

منبع:sarapoem.persiangig.com



:: موضوعات مرتبط: دانستني ها , جملات عارفانه بزرگان. , داستانهای پند آموز , دنیای ضرب المثلها , ,
:: بازدید از این مطلب : 640
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 22 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

گور بر وزن موز و معرب آن جوز ، ( جوز به معنی گردو است)

پیشرفت كار به مانع و مشكل برخورد كردن. گور بر وزن موز و معرب آن جوز و به معنی گردو است، و گره گوزی یا گره جوزی نوعی گره است كه در قدیم بین روستاییان و عشایر زیاد معمول بود، این گره با پیچیدن نخ به طریق ویژه خود گلوله‌ای مانند گردو ساخته می‌شد كه برای استفاده دكمه لباس‌های پشمی‌ كه عشایر و صحرانشینان با پشم می‌ساختند نصب می‌كردند، گاهی با پوست گردو آن را به رنگ گردو در می‌آوردند كه بسیار زیبا و كاردستی هنرمندانه‌ای بود. این گلوله پیچیده كروی سر نخ آن را چنان استادانه در پیچیدگی نخ‌ها محو می‌كردند كه كسی نمی‌توانست آن را بیابد، گاهی به صورت مسابقه از دیگران می‌خواستند كه سرنخ را پیدا كنند. همین پیدا نشدن سرنخ و كور بودن گره مایه این ضرب المثل شده است. منبع:sarapoem.persiangig.com



:: موضوعات مرتبط: دانستني ها , جملات عارفانه بزرگان. , داستانهای پند آموز , دنیای ضرب المثلها , ,
:: بازدید از این مطلب : 817
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 22 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

فوت کوزه گری

این ضرب المثل زمانی به کار می‌رود که کسی همه چیز را برای انجام کاری می‌داند به جز یک نکته مهم و نهایی. پسری پیش استاد كوزه گري رفت و با خواهش و التماس فراوان به شاگردي استاد درآمد.
پسر بسیار باهوش و زرنگ بود و استاد کم کم به او علاقه پیدا کرد و تمام تجربه هاي كاري خود را به او ياد داد .
شاگرد وقتي تمام كارها را ياد گرفت . شروع به ايراد گرفتن كرد و گفت مزد من كم است . و كم كم زمزمه كرد كه من مي توانم بروم وبراي خودم كارگاهي راه اندازي كنم و كلي فايده ببرم .
هرچه استاد كوزه گر از او خواهش كرد مدتي ديگر نزد او بماند تا شاگردي پيدا كند و كمي كارها را ياد بگيرد تا استاد دست تنها نباشد ، پسرك قبول نكرد و او را دست تنها گذاشت و رفت و كارگاهي راه اندازي كرد و همانطور كه ياد گرفته بود كاسه ها را ساخت و رنگ كرد و روي آن لعاب داد و در كوره گذاشت . ولي متوجه شد كه رنگ كاسه هاي او مات است و شفاف نيست. دوباره از نو شروع كرد و خاك خوبتر انتخاب كرد و در درست كردن خمير بيشتر دقت كرد و بهترين لعاب را استفاده كرد و آنها را در كوره گذاشت ولي باز هم مشكل قبلي بوجود آمد .
شاگرد فهميد كه تمام اسرار كار را ياد نگرفته . نزد استاد رفت و مشكل خود را گفت . و از استاد خواهش كرد كه او را راهنمائي كند .
استاد از او پرسيد كه چگونه خاك را آماده مي كند و چگونه لعاب را تهيه مي كند و چگونه آنرا در كوره مي گذارد . شاگرد جواب تمام سوالها را داد .
استاد گفت : درست است كه هر شاگردي بايد روزي استاد شود ولي تو مرا بي موقع تنها گذاشتي . بيا يك سال اينجا بمان تا شاگرد تازه هم قدري كار ياد بگيرد و آن وقت من هم تو را راهنمائي خواهم كرد و تو به كارگاه خودت برو .
شاگرد قبول كرد يكسال آنجا ماند ولي هر چه دقت كرد متوجه اشتباه خودش نمي شد . يك روز استاد او را صدا زد و گفت بيا بگويم كه چرا كاسه هاي لعابي تو مات است .
استاد كنار كوره ايستاد و كاسه ها را گرفت تا در كوره بگذارد به شاگردش گفت چشمهايت را باز كن تا فوت وفن كار را ياد بگيري .
استاد هنگام گذاشتن كاسه ها در كوره به آنها چند فوت مي كرد . بعد از او پرسيد : ” فهميدي “ . شاگرد گفت : نه . استاد دوباره يك كاسه ديگر برداشت و چند فوت محكم به آن كرد و گرد وخاكي كه از آن برخاسته بود به شاگرد نشان داد و گفت : اين فوت و فن كار است ، اين كاسه كه چند روز در كارگاه مي ماند پر از گرد و خاك مي شود در كوره اين گرد وخاك با رنگ لعاب مخلوط مي شود و رنگ لعاب را كدر مي كند . وقتي آنرا فوت مي كنيم غبار پاك می‌شود و رنگ لعاب روی آن روشن و شفاف می‌شود و جلا پیدا می‌كند. حالا برو و كارگاهت را روبراه كن و "فوت کوزه گری" را فراموش نکن.
منبع:jomalatziba.ir



:: موضوعات مرتبط: دانستني ها , جملات عارفانه بزرگان. , داستانهای پند آموز , دنیای ضرب المثلها , ,
:: بازدید از این مطلب : 637
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 22 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

ریشه تاریخی این ضرب المثل سائر و مصطلح

هرگاه قدرت مرکزی به ضعف و سستی گراید و حکام و عمال و صاحبان نفوذ و قدرت از تشتت و پراکندگی هیئت حاکمه سو استفاده کرده به حقوق دیگران تجاوز و تعدی نمایند اصطلاح خانخانی را به عنوان ضرب المثل وتکیه کلام به کار می برند واز آن برای ادای مطلب به منظور تعریف وتوصیف از ضعف و بی حالی دولت و هیئت حاکمه مرکزی اصطلاح واستناد می کنند. اما ریشه تاریخی این مثل سائر و مصطلح :
لقب خان و خان خانان پس از سلسله مغول در ایران متداول شده قبل از آن به این شکل مطلقا دیده نمی شود. توضیح آنکه هر یک از قبایل ترک حاکم و پیشوایی داشت که به نام خان موسم بود و همه خانها یا خوانین تحت امر و اطاعت خان بزرگ یا خان خانان بودند.
اصطلاح خانخانی یکی از معانی و مفاهیم ملوک الطوایفی است که بر اثر ضعف سلاطین هر سلسله وتجزیه مملکت و فقدان مرکزیت به وجود می آید و از آن به صورت آشفتگی و هرج و مرج هم تا بیر کرده اند. در تاریخ ایران قبل از اسلام مقصود از ملوک الطوایفی همان بی مرکزی و تفکیک اصل مسئولیت اداره و توزیع آن میان شاهنشاه و شاهان جز بوده اند که شاهنشاه را ملکان ملکا و هر کدام از شاهان جز را ملکا می گفتند. نظر اجمالی به تاریخ نشان می دهد که از سال 198هجری تا آغاز فتنه مغول نه سلسله بزرگ طاهریان وصفاریان وعلویان وسامانیان و آل زیار وال بویه وغزنویان و سلجوقیان وخوارزمشاهیان در ایران تاسیس گردید که هر سلسله در گوشه ای از مملکت حکومت کرده برای خود پایتخت و تشکیلات مجزا و متمایز داشتند .ایران بود و چندین پایتخت .ایران بود وچندین دربار وتشکیلات به طور کلی کشور ایران عرصه تصادم وزور آزمایی سلاطین وسرداران مختلف بود که به حدود و ثغور و قلمرو یکدیگر تجاوز میکردند و مرکز ثابت واحدی برای تمشیت امور و تمرکز قوا وجود نداشت. حمله مغول در اواخر قرن هفتم هجری تنها نفوس و بلاد را قتل عام نکرد بلکه بساط ملوک الطوایفی را نیز تقریبا بر چید ومخصوصا در زمان ایلخانان مغول که از سلطنت ابا قا خان فرزند هولاکو 663ه.ق.شروع می شود حکومت ایران و بسیاری از ممالک خاورمیانه و نزدیک یک پارچه شده کلیه امرا وخوانین تحت امر و قدرت ایلخان بزرگ بوده اند ولی موضوع مرکزیت بیش از پنجاه سال دوام نیافت چه از ابتدای سلطنت ابو سعید بهادر 716 ه.ق ضعف و سستی در دستگاه خاندان ایلخانی بروز کرد و علاوه بر آنکه ملوک شبانکاره و اتابکان لرستان و آل کرت و آل مظفر و سربداران وچوپانیان وایلکانیان وجز اینها به تناوب یا توامان در گوشه و کنار مملکت پرچم استقلال و سلطنت برافراشته اند مضافا خانان زیر دست نیز حکومت قلمرو خویش را ظاهرا به نام ایلخان بزرگ ولی به مسئولیت مستقیم خود اداره میکردند فعال ما یشا بودند وهر چه خاطر خواه آنها بود انجام میدادند . جان و مال و نوامیس مردم در اختیار آنان بود و بدون ترس و بیم از قدرت مرکزی و خان بزرگ حکومت میکردند .خلاصه دوره خانخانی بود و تجزیه وآشفتگی و فقدان مرکزیت که همه به اصطلاح خانخانی تعبیر شده وتا ظهور امیر تیمور گورگانی 770ه.ق. ادامه داشت در سراسر مملکت حکمفرما بوده است .
منبع:www.100100.ir



:: موضوعات مرتبط: دانستني ها , داستانهای پند آموز , دنیای ضرب المثلها , ,
:: بازدید از این مطلب : 654
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 22 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

نه آجيل مي دهم و نه آجيل مي گيرم

از مميزات پاكمردان عالم اين است كه انعطاف نمي پذيرند و انحراف نمي جويند. هنگام قدرت و توانايي تحت تأثير و تطميع واقع نمي شوند. هنگام تنگدستي با نان جوين خو مي كنند تا خوان گسترده صاحبان مكنت و ثروت ذائقه آنان را تحريك نكند. ارباب توقعات نامشروع به اين زمره از مردم روزگار هرگز مراجعه نمي كنند و در مورد آنها به حربه تهديد و تطميع متوسل نمي شوند زيرا خود بهتر مي دانند كه آزادمردان وارسته نه آجيل مي دهند و نه آجيل مي گيرند، معتكف مي شوند ولي منحرف نمي شوند. از قدرت و مقام ظاهري چشم مي پوشند ولي به خواهشهاي نابجا ترتيب اثر نمي دهند. باري، بحث بر سر آجيل بود. اكنون بايد ديد كه اين آجيل چيست و چگونه در صف مشكل گشايان جاي گرفت كه از آن به صورت ضرب المثل استفاده مي كنند. از جمله مشاغلي كه تا پايان سلسله قاجاريه نوعي درجه به شمار مي آمد استيفا بود كه شاغل آن را مستوفي مي گفتند. مستوفيان هر كدام در قسمتي از مملكت به كار اشتغال داشته اند. و دخل و خرج و وصول و ايصال عوايد كشور را نظارت مي كرده اند. امور استيفا به تعبير امروزي همان وزارت دارايي است و وزير دارايي در آن عصر و زمان لقب مستوفي الممالك داشت. اجداد مرحوم حسن مستوفي الممالك از اوايل سلطنت قاجاريه سمت مستوفي گري داشته اند تا آنكه در زمان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار اين لقب به ميرزا يوسف و فرزندش ميرزا حسن رسيد. ميرزا يوسف مستوفي الممالك صدراعظم ناصرالدين شاه بود كه منطقه يوسف آباد واقع در شمال غربي تهران به نام او نامگذاري شده است زيرا منطقه مزبور قبلاً به صورت قلعه و مزرعه از طرف مرحوم ميرزا يوسف مستوفي الممالك آباد شده بود. ميرزا يوسف از رجال و دربارياني بود كه ناصرالدين شاه او را جناب آقا خطاب مي كرد. مي گويند روزي يكي از وزراي آن دوره حاضر شد مبلغ كلاني به شاه پيشكش بدهد و به جاي ميرزا يوسف مستوفي مشغول كار شود. ناصرالدين شاه در جواب نوشت:

ما يوسف خود نمي فروشيم
تو سيم سپيد خود نگهدار

اگرچه ناصرالدين شاه ذوق شعري داشت و گاهگاهي طبع آزمايي مي كرد ولي بايد دانست كه شعر بالا از او نيست بلكه از بايسنقر شاهزاده تيموري است كه در وصف خواننده محبوبش خواجه يوسف اندكاني و در پاسخ برادرش ابراهيم ميرزا تيموري كه خواجه يوسف را از او مطالبه كرده بود سروده است. يك بار هم حاجي ميرزا حسن خان سپسالار به ناصرالدين شاه نوشت كه ميرزا يوسف و دوستعلي خان معيرالممالك مبالغي به خزانه دولت بدهكارند و چون با مسالمت و مدارا حاضر به تصفيه ديون خود نيستند صلاح در اين است كه براي وصول منال ديوان شدت عمل به خرج داده شود. ناصرالدين شاه در جواب او به اين شعر از سعدي شيرازي اكتفا كرد:

دوست به دنيا و آخرت نتوان داد
صحبت يوسف به از دراهم معدود

حسن مستوفي الممالك كه چهارراه حسن آباد در تهران به نام او نامگذاري شده از رجال نامدار و شريف ايران است كه به علت كمال امانت و صداقت و وطنخواهي به نام آقا معروف بوده و حتي سر سلسله دودمان پهلوي نيز هنگام سلطنت و زمامداري او را آقا خطاب مي كرده است. مرحوم حسن مستوفي الممالك اهل آشتيان بود و در زمينه نوعدوستي و توجه به ارقاب و بستگان از خود مي گذشت ولي بستگان و نيازمندان را از نظر دور نمي داشت.
دوست دانشمندم آقاي علي اكبر كوثري كه خود اهل آشتيان است براي نگارنده حكايت كرد كه چون مرحوم آقا در اواخر عمر و هنگام گوشه نشيني در مضيقه مالي قرار گرفت چند نفر از خاصان و نزديكان خود را كه از آن جمله مرحوم علي اكبر داور بود مأمور كرد بودجه معتدلي منطبق با درآمد حاصله براي زندگي داخلي او تنظيم نمايند. افراد مزبور پس از مدتي مطالعه و مداقه مبلغ معتنابهي از مقرري و نان خانه را كه مرحوم مستوفي الممالك همه ساله به خويشان و نيازمندان مي داد از ستون خرج حذف كردند و بودجه تعديلي را به نظر آقا رسانيدند. مرحوم مستوفي الممالك پس از مطالعه بودجه تعديلي لبخندي زد و گفت:«اين كار را خودم هم مي توانستم بكنم، مقصود من اين بود كه كاري بكنيد حتي الامكان مقرري و نان خانه خويشان و بستگانم قطع نشود.» مرحوم مستوفي الممالك از ارديبهشت 1286 تا ارديبهشت 1288 هجري شمسي در شش كابينه سمت وزارت جنگ و ماليه را داشت و از سال 1289 تا خرداد 1306 هجري شمسي ده بار نخست وزير شد كه سه كابينه اخير را در زمان سلطنت رضاشاه پهلوي تشكيل داده بود. باري، پس از آنكه كابينه قوام السلطنه در پنجم خرداد سال 1301 هجري شمسي استعفا كرد مستوفي الممالك با رأي اكثريت مجلس چهارم و جلب نظر احمدشاه قاجار و رضا خان سردار سپه دولت خود را به شرح زير به مجلس معرفي كرد:
مستوفي الممالك رئيس الوزرا و وزير داخله، سردار سپه وزير جنگ، حاج محتشم السلطنه وزير معارف، ممتازالممالك وزير عدليه، ذكاء الملك فروغي وزير خارجه، نصرالملك وزير ماليه، حاج مخبرالسلطنه وزير فوايد عامه. در اواخر مجلس بر اثر اختلافات شديدي كه بين نمايندگان مجلس و اعضاي دولت پيش آمد- كه البته بر محور انتخابات دوره پنجم مجلس دور مي زد- نامه اي مبني بر عدم اعتماد نسبت به دولت به امضاي چهل و پنج نفر از نمايندگان مجلس رسيد تا دولت مجبور به استعفا شود ولي مرحوم مستوفي الممالك كه به ريشل اختلاف و بازيهاي پشت پرده كاملاً واقف بود مطلقاً زيربار استعفا نرفت و حرفش اين بود كه:«بايد استيضاح كنند و من جواب بگويم. اگر رأي اعتماد به حد كافي نداشتم كنار بروم زيرا من ميل ندارم مثل قوام السلطنه به صرف رؤيت ورقه امضا شده استعفا بدهم.» كار اين محاوره و مشاجره به درازا كشيد و بالاخره مرحوم مدرس و عده اي از رفقايش كه در صف مخالفان بودند اجباراً ورقه استيضاح را كه مربوط به رويه دولت نسبت به سياست خارجي بود توسط رييس مجلس به دولت ابلاغ كردند و قرار بر اين شد كه روز شنبه بيست و يكم خرداد سال 1302 شمسي استيضاح به عمل آيد.
روز مزبور از طرف ناطقين دو طرف كه مهمترين آنها مدرس و فروغي وزير خارجه بودند بيانات شديداللحني در لفافه تعريض و كنايه ولي با كمال احتياط رد و بدل شد. عاقبت مرحوم مستوفي الممالك كه دامن خويش را از هر گونه آلودگي منزه مي دانست با كمال ناراحتي پشت تريبون رفت و ضمن نطق تاريخي خويش چنين گفت:«از چندي به اين طرف مشتري زياد براي صحت عمل و اجراي قانون و پاكدامني نمي بينم. هيچ وقت براي رسيدن به مقام تلاش نكرده ام. خوشوقتم كه در اين موقع آقاي مدرس بيش از قصور نسبتي به كابينه نداد و با اطمينان مي گويم كه كابينه اندك قصوري هم در وظيفه نكرده است.

مطالب روشن شد وضعيات امروز طوري است كه مداخله امثال من پيشرفت ندارد. اشخاصي مي خواهند كه آجيلها بخورند و آجيلها بدهند. ايام غيبت مجلس هم ايام بره كشي است. معده من ضعيف است. براي حفظ احترام اكثريت مي روم و استعفاي خودم را خدمت اعليحضرت مي دهم.» و از مجلس خارج شدند و مشيرالدوله مأمور تشكيل كابينه شد. باري، عبارت نه آجيل مي دهم و نه آجيل مي گيرم از آن تاريخ ضرب المثل گرديده است.
منبع:iketab.com



:: موضوعات مرتبط: دانستني ها , جملات عارفانه بزرگان. , داستانهای پند آموز , دنیای ضرب المثلها , ,
:: بازدید از این مطلب : 649
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 22 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

 

8 خاصیت مفید و جالب نوشیدن آب گرم با لیمو

 

نوشیدن یک لیوان آب گرم با آب لیمو در صبح شاید بهترین کاری باشد که شما می توانید برای سلامتی خود انجام دهید. این کار ساده به شما کمک می کند تا روز خود را خوب آغاز کنید:


1. عمل هضم را بهتر می کند


آب گرم با لیمو برای هضم مفید بوده و کل فرایند آن را تحریک کرده و فعال نگه می دارد.


2. سیستم ایمنی بدن را ارتقاء می دهد


لیمو مملو از ویتامین c است که در برابر سرماخوردگی و دیگر بیماری ها بدن را محافظت می کند.


3. به یبوست کمک می کند


عادت کردن به نوشیدن آب گرم و لیمو مانع از بروز یبوست و دیگر مشکلات مربوط به گوارش می شود. از آنجا که آب گرم با لیمو محرک فعالیت روده ها است بنابراین از مشکلات این چنینی جلوگیری به عمل می آورد.


4. به عنوان یک عامل طبیعی پاک کننده عمل می کند


با از بین بردن سموم مضر انباشته شده در بدن به شما کمک می کند بدن را از مسمومیت پاک کنید. به گزارش پرشین وی با پاک سازی سیستم بدن شما را سالم و سرحال تر نگه می دارد.


5. برای پوست فوق العاده است


از آنجا که خاصیت سم زادیی دارد برای پوست نیز خوب است . علاوه براین ویتامین c در لیمو به داشتن ظاهری جوان کمک می کند.


6. به عنوان عامل ضد پیری عمل می کند


لیمو حاوی ویتامین c است که به عنوان آنتی اکسیدان طبیعی عمل می کند. رادیکال های آزاد مضر را که باعث آسیب پوست می شوند را از بین می برد. بنابراین آب گرم با لیمو شما را درمقابله با چین و چروک پوست مجهز می کند.


7. سیستم بدن را آبرسانی می کند


آب اکسیری است که شگفتی های فراوانی برای بدن به همراه می آورد. به گزارش پرشین وی نوشیدن آب گرم همراه با خاصیت های لیمو به شما این اطمینان را می دهد که بدن خود را مرطوب و تازه نگه دارید.


8. به کاهش وزن کمک می کند


اغلب به کسانی که مراقب وزن خود هستند توصیه می شود روز خود را با آب گرم و لیمو شروع کنند. علاوه براین نه تنها در صبح موجب سیری می شوند ، بلکه ویتامین c موجود در لیمو به شما در برنامه رژیم غذایی کمک می کند.



:: موضوعات مرتبط: دانستني ها , اخبار و دانستنی های پزشکی , توصیه های پزشکی , ,
:: بازدید از این مطلب : 768
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 17 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

اگر طرفدار کاکائو هستید، بخوانید



مطالعات نشان می دهند که یکی از مواد موجود در پودر کاکائو اثری مشابه فلوراید دارد و این ماده را پس از استخراج می توان به جای فلوراید مورد استفاده قرار داد.

در این تحقیق که در امریکا انجام شد، مشخص گردید یک ماده استخراج شده از پودر كاكائو كه به طور طبیعی در شكلات ها و سایر فرآورده های آن وجود دارد، جایگزین مناسبی برای فلوراید موجود در خمیر دندان ها به شمار می رود. این ماده نقش موثری در استحکام مینای دندان ها و پیشگیری از پوسیدگی دندان ایفا می کند.

متخصصان معتقدند که اگر پودر کاکائو به تنهایی و بدون شکر مورد استفاده قرار گیرد، به سلامت دندان ها کمک می کند.

فلوراید یکی از مواد معدنی موجود در طبیعت است که موجب افزایش مقاومت نسج دندان در برابر پوسیدگی و کاهش پتانسیل ایجاد پوسیدگی در پلاک دندانی می شود.



:: موضوعات مرتبط: دانستني ها , اخبار و دانستنی های پزشکی , توصیه های پزشکی , ,
:: بازدید از این مطلب : 557
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 17 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

صورت شما هم جوش می زند؟

معمولا با پایان یافتن بلوغ این جوش ها نیز بهبود می یابند، اما در برخی افراد جوش ها تا دوران بزرگسالی ادامه دارند.

بروز جوش های بسیار در پوست صورت که آکنه نام دارد، یکی از رویدادهای شایع در دوران نوجوانی و بلوغ است. معمولا با پایان یافتن بلوغ این جوش ها نیز بهبود می یابند، اما در برخی افراد جوش ها تا دوران بزرگسالی ادامه دارند.
عوامل متعددی در آکنه دخیل هستند.

برخی از این عوامل عبارتند از:

اختلالات هورمونی: اختلالات هورمونی در زنان با علایمی همچون قاعدگی نامنظم، ریزش مو، رشد موهای زاید در صورت (هیرسوتیسم) و جوش های زیاد بر روی پوست صورت مشخص می شود. اگر این علایم را مشاهده کردید به پزشک مراجعه کنید، با انجام آزمایش خون مشکلات هورمونی شما تشخیص داده می شود و پزشک روش درمانی مناسب را برای شما تجویز می کند.

تغذیه:
اغلب متخصصان پوست معتقدند که رژیم غذایی تاثیر خاصی بر آکنه ندارد. اما اگر خودتان به صورت تجربی متوجه شده اید که با خوردن غذاهای خاصی جوش های صورتتان شدت می یابد، از آنها پرهیز کنید.


استرس: اضطراب و تنش های روحی آکنه را شدیدتر می کند. اگر دایم استرس دارید و نمی توانید شرایط استرس زا را مدیریت کنید، در اولین فرصت به روانپزشک یا روانشناس مراجعه کنید.

لوازم آرایشی چرب: کرم های آرایشی یا ضد آفتاب اگر از نوع بدون چربی نباشند، موجب بد‌تر شدن جوش های صورت می‌شوند. برای انتخاب کرم های مناسب پوستتان با پزشک مشورت نمایید.

داروهای استروئیدی: استفاده از استروئیدهای آنابولیک که اغلب در ورزشکاران رشته بدنسازی رایج است، موجب بروز جوش در صورت و شدت یافتن آکنه می شود. این ترکیبات به جز عوارض پوستی، خطرات دیگری نیز برای سلامتی شما به همراه دارند، پس از مصرف آنها صرف نظر کنید.

تعریق: گرما و افزایش تعریق موجب افزایش جوش های پوست صورت می شود. اگر تعریق شما بسیار شدید و غیر طبیعی است حتما به پزشک مراجعه کنید.



:: موضوعات مرتبط: دانستني ها , اخبار و دانستنی های پزشکی , توصیه های پزشکی , ,
:: بازدید از این مطلب : 604
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 17 مرداد 1395 | نظرات ()